زخمی ازدوست داشتن ان به ظاهر دوست بر دلم نهاد.
که علاج دردم رارهایی می دیدم وبس.من این دوست داشتن
رانخواستم ارزانی انهاکه برهراحساس پلیدی نام این واژه گران را
می گذارند و چشمهایشان نجابت بال و پر سوز پروانه را
گرد شمع نمی بیند تامعنای دوست داشتن رابفهمد و از این نام
مقدس سواستفاده نکنند.ای کاش وقتی نیلوفری می گرید نگوییم
کاری از دستمان بر نمی اید می توانیم شانه هایمان راباسخاوت دراختیار
هق هقش بگذاریم.عادت کنیم اگردر یه شب تاریک مهتاب شدیم
نوری بر ویرانه کلبه ای بخشیدیم روزی نیش خنجری نشویم قلب
نقره ای ساکنان او را بشکافیم.اگربه عابری خسته از راه گفتیم دوستت
داریم چشمان پر ازناز و تمنای او رابه این بهانه شبنمی نکنیم.
اما....اماافسوس که بهره من ازدوست داشتن حرفها غیر از این ها نبود.........