برای تو می نویسم. برای تو که با طو فانی آمدی و ... با آنکه شبهای طوفانی ام زیاد بودند،و لی آن شب طوفان برایم چیز دیگری بود... طوفان
زیر و رویم کرد. مرا شست، پاکم کرد. بعد از مدتها سبک شدم، احساس پرواز میکردم. احساس پریدن و چقدر این پریدن و پرواز کردن قشنگ
بود... نمیدانی چه حس قشنگیست با بالهایی که مال خودت نیست پرواز کنی بپری، بالا بروی. تا ابرها، ستاره ها و...آن روزها فکر میکردم حالا دیگر تمام دنیا برای من است و تمام دنیایم در تو خلاصه می شد. تو بال پرواز من می شدی.