نه بخدایى که از قدرت او درمانده شبى سیاه به سر بردیم که روزى سپیدى را در پى خواهد داشت ، چنین و چنان نبوده است . [نهج البلاغه]
کاش بر ساحل رودی خاموشعطر مرموز گیاهی بودمچو بر آنجا گذرت می افتادبسراپای تو لب می سودمکاش چون نای شبان می خواندمبنوای دل دیوانه توخفته بر هودج مواج نسیممی گذشتم ز در خانه توکاش چون یاد دل انگیز زنیمی خزیدم به دلت پر تشویشناگهان چشم ترا می دیدمخیره بر جلوه زیبائی خویشکاش در بستر تنهائی توپیکرم شمع گنه می افروختریشه زهد تو و حسرت منزین گنه کاری شیرین می سوختکاش از شاخه سرسبز حیاتگل اندوه مرا می چیدیکاش در شعر من ای مایه عمرشعله راز مرا می دیدی
ورود به بخش مدیریت