آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمهاى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
من از اینجا ماندن خسته شده امدر حالیکه از طرف ترس های بچگانه ام تحت فشار قرار گرفته امو اگر مجبور به رفتن هستیآرزو میکنم همین حالا برویبرای اینکه حضورت هنوز همینجا پرسه میزندو هرگز مرا تنها نخواهد گذاشت به نظر نمیرسد این زخم ها بهبود پیدا کننداین درد زیادی واقعی استچیزهای زیادی وجود دارند که زمان قادر به پاک کردنشان نیست... وقتی گریه میکردی تمام اشک هایت را پاک میکردموقتی فریاد میزدی با تمام ترس هایت مبارزه میکردمدر تمام این سالها دستت را در دستم گرفتمولی هنوز هم تو صاحب تمام وجودم هستی تو مرا با نور خیره کننده ات جادو میکردیحالا از طرف زندگی ای که تو پشت سرم گذاشتی زندانی شده امصورتت رویاهای مرا که زمانی شیرین بودند زیارت میکندصدای تو تمام صحت عقلی مرا تعقیب کرد به سختی تلاش کردم تا به خود بگویم که تو رفته ایاگرچه هنوز هم با منی...من خیلی وقت است که تنها هستم
ورود به بخش مدیریت