سارا نيكنام - پيام‌هاي ارسالي ?RSS=0 سارا نيكنام - پيام‌هاي ارسالي fa ParsiBlog.com RSS Generator Mon, 06 May 2024 23:37:36 GMT سارا نيكنام مردي براي اصلاح به ارايشگاه رفت در بين كار گفتگوي جالبي بين انها در مورد خدا صورت گرفت ارايشگر گفت: من باور نمي كنم كه خدا وجود داشته باشد مشتري پرسيد چرا؟ ارايشگر گفت:كافيست به خيابان بروي و ببيني مگر مي شود با وجود خداي مهربان اين همه مريضي و دردو رنج وجود داشته باشد؟ مشتري چيزي نگفت و از مغازه بيرون رفت به محض اينكه از ارايشگاه بيرون امد مردي را در خيابان ديد با موهاي ژوليده و كثيف با سرعت به ارايشگاه برگشت و به ارايشگر گفت مي داني به نظر من ارايشگرها وجود ندارند مرد با تعجب گفت: چرا اين حرف را مي زني؟ من انجا هستم و همين الان موهاي تو را مرتب مي كنم مشتري با اعتراض گفت: پس چرا كساني مثل ان مرد بيرون از ارايشگاه وجود دارد ارايشگر گفت:ارايشگرها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمي كنند مشتري گفت دقيقا همين است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمي كنند! براي همين است كه اين همه درد و رنج در دنيا وجود دارد http://samanta.parsiblog.com/Feeds/2277501/ <span class="mb">مردي براي اصلاح به ارايشگاه رفت در بين كار گفتگوي جالبي بين انها در مورد خدا صورت گرفت ارايشگر گفت: من باور نمي كنم كه خدا وجود داشته باشد مشتري پرسيد چرا؟ ارايشگر گفت:كافيست به خيابان بروي و ببيني مگر مي شود با وجود خداي مهربان اين همه مريضي و دردو رنج وجود داشته باشد؟ مشتري چيزي نگفت و از مغازه بيرون رفت به محض اينكه از ارايشگاه بيرون امد مردي را در خيابان ديد با موهاي ژوليده و كثيف با سرعت به ارايشگاه برگشت و به ارايشگر گفت مي داني به نظر من ارايشگرها وجود ندارند مرد با تعجب گفت: چرا اين حرف را مي زني؟ من انجا هستم و همين الان موهاي تو را مرتب مي كنم مشتري با اعتراض گفت: پس چرا كساني مثل ان مرد بيرون از ارايشگاه وجود دارد ارايشگر گفت:ارايشگرها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمي كنند مشتري گفت دقيقا همين است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمي كنند! براي همين است كه اين همه درد و رنج در دنيا وجود دارد</span> Tue, 20 May 2008 19:32:00 GMT گر مدير بودم يکي از شرايط ثبت نام را عشق مي گذاشتم اگر دبير رياضي بودم عشق را با عشق جمع مي کردم اگر معمار بودم قصري از عشق مي ساختم اگر سارق بودم فقط عشق مي دزديدم اگر بيمار بودم تنها شربتي که مي نوشيدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام مي دادم اگر پليس بودم هرگز عشق را جريمه نمي کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز مي کردم اگر دبير ورزش بودم به بچه ها مي گفتم با عشق نرمش کنيد اگر خواننده بودم فقط از عشق مي خواندم اگر ناخدا بودم هميشه در ساحل عشق لنگر مي انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب مي گرفتم http://samanta.parsiblog.com/Feeds/2050849/ <span class="mb">گر مدير بودم يکي از شرايط ثبت نام را عشق مي گذاشتم اگر دبير رياضي بودم عشق را با عشق جمع مي کردم اگر معمار بودم قصري از عشق مي ساختم اگر سارق بودم فقط عشق مي دزديدم اگر بيمار بودم تنها شربتي که مي نوشيدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام مي دادم اگر پليس بودم هرگز عشق را جريمه نمي کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز مي کردم اگر دبير ورزش بودم به بچه ها مي گفتم با عشق نرمش کنيد اگر خواننده بودم فقط از عشق مي خواندم اگر ناخدا بودم هميشه در ساحل عشق لنگر مي انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب مي گرفتم</span> Mon, 14 Apr 2008 15:22:00 GMT سلام دوستان عزيزم پيشاپيش سال نو رو بهتون تبريك ميگم اميدوارم سال خوبي براتون باشه سارا http://samanta.parsiblog.com/Feeds/1892006/ <span class="mb">سلام دوستان عزيزم پيشاپيش سال نو رو بهتون تبريك ميگم اميدوارم سال خوبي براتون باشه سارا</span> Sun, 16 Mar 2008 11:51:00 GMT