آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمهاى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
کاش می شد از حسرتها و دلتنگیها بگویم کاش می شد از رویاها و آرزوها بنویسم کاش می شد برای شبهای تاریک و دلگیرم
کمی مهتاب بیاورم ! آسمان هم امشب غمش سنگین است.آخر: همه ستاره ها به زمین آمدند......
ورود به بخش مدیریت